«آقا رسول»، بر اثر ناراحتی مزمنی، به پزشک مراجعه کرده و متوجه میشود که دچار نوعی سرطان گردیده است. او بارها و بارها در بیمارستان بستری شده و تحت عمل جراحی و شیمیدرمانی قرار میگیرد. او و خانوادهاش هر روز، بیش از پیش، احساس میکند که هیچیک از اقدامهای درمانی نتیجهبخش نبوده و همین امر باعث افسردگی بیمار و اطرافیانش میشود؛ تا این که آقارسول، به وسیلة یکی از آشنایان با طبیبی آشنا میشود که دورههای رواندرمانی و اصلاح برنامة غذایی دارد. شرکت در این کلاسها، جان تازهای در وجود آقارسول میدمد و او را بار دیگر، به زندگی بازگردانده، باعث بهبود و نجات وی از چنگال بیماری میشود.